-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 8 آبانماه سال 1384 15:35
سلااااااااااااااااااام گلای من! چطورایین؟ منم خوبم ! همین یه رب پیش ار مدرسه اومدم تا ۳ بودیم اونم درسای زبان.دینی.زمین... بعدشم که من این مدت که نبودم نمیخواستم بنویسم چون موضوعی واسه نوشتن نبود حالا هم اومدم نت که با یه دوسته قدیمی حرف بزنم که الان دیگه ایران نیس که یادم اومد به این خونه کوچولویه خرابه!....باقی رو...
-
ب....و.....س
یکشنبه 23 مردادماه سال 1384 15:19
«« ای شب از رویای تو رنگین شده ... سینه از عطر توام سنگین شده ای به روی چشم من گسترده خویش شادی ام بخشیده از اندوه بیش همچو بارانی که شوید جسم خاک هستی ام زآلودگی ها کرده پاک از تپش های تن سوزان من ... آتشی در سایه مژگان من ای ز گندمزارها سرشارتر ... این ززرین شاخه ها پربارتر ای دربگشوده بر خورشیدها ... درهجوم ظلمت...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 24 تیرماه سال 1384 13:03
سلام ...بازم یه چیزی...دوسته خوبه من! به نظره تو متنام بهتره جک باشه ..خاطره ...شعر...یا چی؟ بگو دیگه منتظرماااااا
-
کجاست این خدا به این بزرگی؟ تنها روی ماه؟؟؟؟
سهشنبه 14 تیرماه سال 1384 09:49
و صدایی از دور مرا میطلبد و من در این بن بست گیر کرده ام! خدایا مرا از این عذاب برهان فاصله مان را کم کن... دوستای عزیز اگه کسی کتابی میشناسه که بتونه به این پوچ گرا راهی نشون بده برای نزدیکی بیشتر به خدا یم بهم بگه چیه!شدیدا نیاز به کمک دارم ای از دور ترین فاصله پیدا منم ان یار قدیمی برهانم ازین انتظار...
-
خدایااااااااااااااااااااااااا!!!
شنبه 11 تیرماه سال 1384 15:16
...خاموش میشوم و مکث میکنم... ...تو اه میکشی... ...من گریه میکنم دیوانه میشوم... ...تو رویه دفترم یک قلب میکشی... ...یک راه میکشی... ...من روی راه تو صد اشک میچکم... ...تو قهر میکنی یک ماه میکشی... ...من روی ماه را نفش تو میکشم... ...تو ناز مکنی.... -آرام میشوم- ...تو با مداد سبز اغاز میکنی... ...یک راه میکشی یک دشت...
-
کاش هنوز یه کوچولو بودم
چهارشنبه 25 خردادماه سال 1384 14:46
تا حالا فکر در معصومیته رویاییه کودکان کردی؟ تا حالا بوسه ی گرم و خالصانه کودکه مصومی رو چشیدی؟ کاش هنوز کوچک بودم و هنوز انچنان در دامنه پر مهر مادر به خواب میرفتم که پر صدا ترین بانگ هم مرا نمی اشفت اه اه خدایا میترسم!
-
پشیمانی
سهشنبه 24 خردادماه سال 1384 16:17
امروز پشیمانم از عشقی که مرا چون مسیح به صلیب کشیده است و ذره ذره دلم را پاره پاره کرده و تمام شبهایی را اشک ریختم که خدا به من نزدیک بوده است؟! اما من برای حرمته کسی اشک ریختم که تازه فهمیده ام حرمتی نبوده است همه ی ستاره هایم چراغ بوده اند و هم اکنون همه سوخته اند!!!
-
دوباره اومدی
جمعه 20 خردادماه سال 1384 18:35
دوباره اومدم... نظرایه نخونده رو هم دوباره خوندم... ممنون...ممنون...بعد این همه وقت...بیش از یک ساااال؟! دلم تنگ شده بود..گفتم بیام بهتره! نمیخواستم اولین نوشته مثه همیشه شعر باشه یه کم تنوع بد نیست راستی از خیلی هاتون خبری ندارم ...نمیاین یا نیستین؟ وای چه خوب شد که دوباره اومدم نه؟همتونو دوست دارم و یه مهلت میخوام...
-
خدافزی
یکشنبه 15 شهریورماه سال 1383 14:34
سلام دوستای خوججله من! چطورین؟ خوبم منم از بس که شماها نگرانید دیگه؟! ولی جدا از این ها دلم براتون یه ذره شده بود! اگه بدونین این دو ماه چقدر در عین حالی که خوش گذشت دیر گذشت! تقسیره همه ی شماهاس .... راستش این اخرین پسته منه خوب همونجوری که یه اومدینی هس بالاخره یه رفتنی هم هس دیگه؟ نیست؟ خوب میدونم هم دله شما برای...
-
یه کاری بکن تا نمردم!
جمعه 16 مردادماه سال 1383 14:50
گنا هت را نمی بخشم تو را یا دیگری دیدم: که گرم گفتگو بودی: با او آهسته می رفتی سرا پا محو او بودی: صدایت کردم و بر من چو بیگانه نگه کردی شکستی عهد دیرین را گنه کردی : گنا هت را نمی بخشم چه شبها را که من : بیاد تو سحر کردم چه عهدی که بیهوده به پای تو هدر کردم گنه کردی: گناهت را نمی بخشم همین بود آن وفایی را که می گفتی...
-
بی وفایی که شاخ و دم نداره بی معرفت!
جمعه 9 مردادماه سال 1383 15:21
گفتی امشب اومدم بهت بگم باید برم گفتی میخوام بهت بگم همین روزا مسافرم باید برم برای تو فقط یه حرف ساده بود کاشکی میدی قلب من به زیر پات افتاده بود سفر همیشه قصه ی رفتنه و دلتنگیه به من نگو جدایی هم قسمتیه از زندگیه همیشه یک نفر میره ادم و تنها میذاره میره یه خاطره پشت سرش جامیذاره همشه یک دله غریبه یه گوشه تنها میمونه...
-
مثله یه خوابه سفید!
دوشنبه 29 تیرماه سال 1383 21:20
من نیاز دارم که دوباره به دنیا بیام و از نو ساخته بشمبر اساسه تمومه معیار هایی که در این ۱۶ سال منو تحته سلطه و حسرته خودشون قرار دادنمن نیاز دارم تا دوباره به دوره ی جنینی بر گردم و تمومه بدنم با فرمه جدیدی ساخته شه! محکم تر برای تحمله مشکلاتی که اینبار میدونم قراره آزارم بدن! من میخوام عوض بشم و با عوض شدنم تمومه...
-
به سادگی هام هم رحم نکردی
چهارشنبه 24 تیرماه سال 1383 00:18
- به لطافته یک چشمکه کودکانه -
-
سخته مثه بچه ها شدن!
یکشنبه 21 تیرماه سال 1383 22:32
امشب بر خلافه اعتقادم که اشباحی نیستند حس غریبی دارم حس تنها نبودن حس زندگی با افرادی از دنیای نبودن حس بودن با قصه های بابا بزرگ و رانندگی های بیمهابا ی دایی کوچیکم حس غریبه تمومه کسایی که باهاشون خاطره دارم ولی الان فرصتی برای تجدید اونها نمونده! امشب ارواحی که هیچ ترسی ندارن دارن باهام گپ میزنن یکی از پشیمونی هاش...
-
ماه را به اشاره یی اسیره تنهاییم خواهم کرد!
شنبه 20 تیرماه سال 1383 15:22
ایا چه کس تو را از مهربان شدن مایوس میکند؟ یه روز مادرم سخت مریض بود خدا خدا خدا نکنه داشت میمرد وای خدا اگه بمیره منم میمیرم! نمیمیره...نمیذارم که بمیره! تا اخره کوچه باغ های دهاتو بی نفس دویدم تا نذارم که اون بمیره! نه نمیمیره بوی نمه کاهگل ها امید میدادن به دلم رفتم تا دمه خونه ی اون اقا که میگفتن دکتره! نفس نفس...
-
خنده را به بغضت نمیفروشم
جمعه 19 تیرماه سال 1383 15:09
و به تازگی در یافته ام دریافته ام که لبانم به خنده زیبا اند و زیباتر! *** ی توان یک لحظه روی پل نشست با نگاهی ... آب را تفسیر کرد می توان در آبی آیینه وار خواب چشمان تو را تعبیر کرد...
-
دیگه بریدم
سهشنبه 16 تیرماه سال 1383 15:12
کمی با من مدارا کن کمی با من مدارا کن که خود را با تو بشناسم من گم را تو پیدا کن تو را از شب جدا کردم تو را از قصه آوردم نمی شد با تو بد باشم نمی شد از تو برگردم نه از برگم نه از جنگل نه از باران نه از شبنم نه آن تعمیدی رودم نه آن مریم ترین مریم منم همسقف دیروزی که عطر خانگی دارد که دستان تو را باید به شام سفره بسپارد...
-
اتمامه بی کسی
دوشنبه 15 تیرماه سال 1383 00:19
تنها خواسته ام رسیدن به نهایتی از عشقت بود تنها و تنها خواسته ام گریستن در اغوشی بود که گرمایش شروعی برای دوباره متولد شدن بود با تو بودن رویایم شد کابوسم شد و ارامگاهم همان اغوشه گرم با تو بودن اه چه رویای محالی ولی دیگر هرگز به چنین رویایی نخواهم اندیشید خودکشی را بر نخواهم گزید خواهم ماند میگویند رسیدن به اغار سخت...
-
شب هستی
پنجشنبه 11 تیرماه سال 1383 17:29
تو همان شب سیاهی که نمایــــان گر ماهی که بگویدت تبـــــاهی؟ تو برای هر دو راهی بشوی چراغ راهی برسند به عشق و جاهی تو برای من گواهی بستان تو هر چه خواهی در عوض رسان تو آهی که رســــد ز بیگناهی که ز درد من بکاهی که تو آخرین پناهی ============= هله ای شب جنونی که برای مه تو چونی تو که آگه از فنونی همه فن راه خونی تو ببر...
-
ایزابل
پنجشنبه 11 تیرماه سال 1383 17:27
ایزابل – اثری از کارو گریه کنید!... گریه کنید ای خاطرات گذشته. ای خاطرات دوران بر باد رفته ی جوانی، ای اشکهای پنهانی، گریه کنید، ایزابل من رفت… ایزابل من مرد…. نمی توانم! باور کنید، هیچ نمی توانم او را، خودش را نه؛ همه ی آنچه او در پریشانی نگاه پریشانش برای من، و بالاتر از من!، برای قلب دیوانه پرست من، داشت، فراموش...
-
غرور
پنجشنبه 11 تیرماه سال 1383 17:17
در فقر و در غنی چشم ها زیبایند! -با عینک توقع چشمانتان را نپوشانید- محبت را از چشم ها مگیرید قلب ها را به چوبه عشق فلک نکنید جوانان را به اتهامه غرور اعدام مکنید و دروغ را به دممان نبندید ما پاکیم؛ جوانیم؛ معصومیم و معصومیتمان را بیایید بیایید که به درهمی نفروشیم! و من از بودنم به دنیایی احساس غرور میکنم غروری سرکش...
-
با تشکر از وبلاگه علیرضا از پرشین بلاگ
پنجشنبه 11 تیرماه سال 1383 00:30
فـــــــــــــــرهنگ لغات آدامس : تنها چیزی که توی دهان خانم ها بند می شود آدم خوار: انسان دوست افراطی آدم مغرور: کسی که اگر جلاد بخواهد گردنش را بزند بگوید : یه وجب بلند تر بزن احمق: کسی که دختر همسایه را در تاریکی نبوسد ادب : یعنی کمک به یک خانم زیبا در عبور از خیابان حتی اگر به کمک احتیاج نداشته باشد ازدواج : قمار...
-
دریای من
پنجشنبه 11 تیرماه سال 1383 00:26
دریا زیباست و به من ارامشی هدیه میدهد که ذهنم را برای مدتی طولانی از غم ها وشادابی هایم تخلیه میکند و برایم موسیقیه عشق و صدف ها را مینوازد و چه دل انگیز است پای برهنه بروی سردیه سحرگاهه ساحل خزیدن! و با قطعه چوبی بلند نقش تنه ماری را به یادگاری به امواج بخشیدن! و نوای شیرینه صدای مادر که از دوردورهای ویلا مرا...
-
با تشکر از زمینی!
پنجشنبه 11 تیرماه سال 1383 00:08
بدونه شرح!
-
درد دل
چهارشنبه 10 تیرماه سال 1383 23:58
انقدر شکست میخوریم تا راهه شکست دادن را بیاموزیم! ادم در زندگیه ی امروز هر چقدر هم که بخواد پا از میدانه این لجاجت ها؛ خودخواهی ها؛خیانت ها:بی وفایی ها؛ و .... بیرون بکشه به گونه ایی در گیره پس باید چکار کرد! اونقدر دلسوز و نحیف بمونیم که با نگاه هاشون خردمون کنن؟! لا اقل از این همه شکستی که میخوریم یه جورایی احساس...
-
پدر
چهارشنبه 10 تیرماه سال 1383 15:18
و به وسعت تو قبطه میخورم بزرگی وسیعی و گه گاه سر شاری از عشق و عطوفت تو را خیره خیره مینگرم و این ابرها اند که حجابت میشوند مرا به افتابه صبح مرا به نسیم مرا به انسان هایی گهگاه انسان میشوند نمی سپاری! من چون دختری مطیع و تو پدرانه بر سرم میتابی از تو خسته نمیشوم تو مرا از انسان ها جدا کردی به خوبی بیاد میاورم روزی را...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 19 خردادماه سال 1383 10:30
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 12 خردادماه سال 1383 10:20
طولانی ترین سمفونی که تا حالا ساخته شده از-گوستاومالر-موسیفی دان اتریشی است اجرای سمفونی شماره ۳ وی در رمینور ۱ ساعت و ۴۵ دقیقه به طول انجامید!
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 12 خردادماه سال 1383 10:17
سال خورده ترین موسیقیدان -ژان سیلبوس-بود که در ۲۰ سپتامبر ۱۹۵۷ بدرورد حیات گفت وی در ان زمان ۹۱ ساله بود!
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 12 خردادماه سال 1383 10:14
این وب دیگه از اون حالته قبلی در اومده چرا اینقد سئوالای بیهودی میپرسی ....! لا اقل با لحن بی ابانه نپرس؟! ممنون ۳۰ یو