امروز پشیمانم از عشقی
که مرا چون مسیح به صلیب کشیده است
و ذره ذره دلم را پاره پاره کرده
و تمام شبهایی را اشک ریختم
که خدا به من نزدیک بوده است؟!
اما من برای حرمته کسی اشک ریختم
که تازه فهمیده ام حرمتی نبوده است
همه ی ستاره هایم چراغ بوده اند
و هم اکنون
همه
سوخته اند!!!
چیی؟؟؟؟؟؟
میبخش منو که نمیتونم بخونم؟!
دوست نازنینم چه غم بزرگی تو این نوشته ات موج میزد امیدوارم که این غم تو دلت نباشه. ضمنان اشکان پسرمه...
وای یاسمن جان
۱-حیلی خوشحالم کردی اومدی!
۲- پسره خیلی ناز و دوست داشتنیه داری
مراقبش باش و از طرقه من ببوسش!
ستاره و نسوختن ؟!
ستاره نمیسوزه ایلیا جان!
اما...اما ستاره اگه نبود
لفظ چراغ اگه گرفت!
اونم با جنس نامرغوب!
شک نکن
دیر یا زود می سوزه
ممنون اومدی
سلام ما که تعارف نداریم...
فوق العاده بود....
همه اش کس شعر با با ما خسته شدیم پس کس کو